عاشقی کن جان من تا مشکلت آسان شود
درد بی درمان تو با عاشقی درمان شود
با یکی « آی لاو» گفتن می شود کارت درست
از برای « گُشنه» هر یک« لاو» قرصی نان شود
گر که عاشق باشی و در کار خود ثابت قدم
دشت بی آب و علف در پیش تو بُستان شود
دیو زشت فقر تا بیند دوتا عاشق ، رَوَد
پشت کوه قاف و از چشم همه پنهان شود
یا همین غول تورم لعنت الله وعلیه
با صدای مرغ عشقی ناگهان بی جان شود
آی عاشق مژده بادا چون که حتماً خانه ات
درخیابان ظفریا جردن تهران شود
بابت ماشین خیالت تخت باشد همچنین
چون نصیبت خودرویی بالاتراز پیکان شود
شغل خوبی هم به دست آری و این را هم بدان
مزد تو با خرج خانه کاملاً میزان شود
گر که بقالی بفهمد عاشقی، با خنده ای
جنس را مفتی دهد دستت ، دلت شادان شود
گر نداری فرش، با معجون عشق و عاشقی
زیر پایت چند تخته قالی کرمان شود
هی نگوچیزی نمی ماسد زعشق و عاشقی
یا نگو کی بهر فاطی عاشقی تنبان شود؟
من یقین دارم که (مجنون) هم مرفه بوده است
پس چرا چیز ِ عیانی مثل این کتمان شود؟
دوش با من گفت (وامق) با کمال دلخوشی
آن طرف هم هرچه عاشق خواست حتماً آن شود
گفت با ادمین رندی گر تو هم عاشق شوی
از قبال طنز جیبت پر ، لبت خندان شود
*آن طرف هم = ظاهراً مراد آن دنیا می باشد